Radyo Madyo

آدم از یک جایی به بعد دیگر تهی می‌شود از تمامی تمناها و تقلاها...

مصائب تعطیلات!

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۶/۳۱ 21:29

در هفته‌ها و بخصوص روزهای اخیر، به خاطر مهمانی‌های پی‌درپی آخرین روزهای تعطیلات تابستانی، در خوردن و گاهی در نوشیدن، به شدت ناپرهیزی کردم! از فردا مدرسه‌ها که باز می‌شوند، درس و مشق بچه‌ها، دیگر فرصت سرخاراندن به والدین نمی‌دهند، چه برسد به مهمانی دادن و مهمانی رفتن! و البته این خود، برگشتن زندگی به حالت عادی و برنامه‌ریزی شده‌تر است.

دادن یا ندادنِ زمان!

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۶/۳۰ 10:40

هرچند در بدو شروع یک مشکل، معمولاً بهتر است آن را علت‌یابی و رفع کرد، اما گاهی با گذشتِ زمان، برخی مشکلات خودبه‌خود رفع می‌شوند! این موضوع حتی درباره مشکلاتی که به ظاهر با گذشت زمان نه تنها حل نشده و حتی می‌توانند بدتر شوند نیز صدق می‌کند. چند روزی بود که به محضِ روشن کردنِ محافظ برق کامپیوتر، بدون تاخیر و بدون ایجاد وقفه برای اطمینان از عدم نوسان جریان برق، بلافاصله کامپیوتر را به برق وصل می‌کرد! من نیز بر اساس عادت همیشگی‌ام، توجهی به آن نمی‌کردم! اکنون بعد از گذشت چند روز، مشکل خودبه‌خود رفع شده و محافظ به وظیفه‌اش عمل می‌کند!

پی‌نوشت:
گاهی وقتی صدایی از یک قسمت ماشین به گوش‌ام می‌رسد، به آن توجهی نکرده و این باعث می‌شود چند روز بعد، با مشکل بزرگ‌تری روبرو شوم! مشکلی که شاید با رفع مشکل کوچکِ اولیه، دیگر رخ نمی‌داد!

به وقتِ نوجوانی...

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۶/۱۶ 16:47

با ساعت عقربه‌ای، زمان را بهتر مدیریت می‌کنم.

پی‌نوشت:
در نوجوانی(نزدیک به 35 سال پیش)، آرزوی داشتنِ دقیقاً همین ساعت مچی را داشتم؛ اما پول توی جیبی‌ام اجازه‌ی خریدن‌اش را نمی‌داد. چند روز پیش در ویترین یک ساعت فروشی دیدم.

گاهی

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۶/۰۷ 22:33

هرچقدر امیدوار، پرانرژی، سرزنده، افکار مثبت و... اما باز گاهی آدم کمی خسته می‌شود و با یک بهانه‌ی کوچک از کوره درمی‌رود. از ادامه، دل‌سرد می‌شود و با خودش فکر می‌کند تا کی و تا کجا؟! اصلاً آخرش که چه؟! شاید یک عامل بیرونی، یا یک عامل درونی، و شاید یک عامل دوره‌ای مثل پریودِ مردانه! خلاصه گاهی آدم با دلیل یا بی‌دلیل به هم می‌ریزد...

تراز

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۶/۰۴ 21:18

گاهی ساعات، روز یا شبی را با دوستان، مجردی سپری می‌کنیم. ازدواج‌ام خدشه‌ای به لذتِ شرکت در جمع‌های مجردی وارد نکرده؛ همانطور که شرکت در جمع‌های مجردی، خدشه‌ای به زندگیِ مشترک‌ام وارد نکرده است.

یکی‌ش نیست!

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۶/۰۳ 8:38

در وبلاگ‌نویسی، یا وقت نیست یا حرف!




در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره من
متولد بهارِ 1358 هستم و همسرِ یک خانم متولد بهارِ 1364 و پدرِ یک پسرِ متولد تابستان 1395. شغل‌ام نمایندگی شرکت‌های حمل‌ونقل بین‌المللی و محل کارم منطقه آزاد و گمرک. از سرگرمی‌هایم می‌توانم به مطالعه‌ی کتاب و مجله و همچنین خواندن مطالب مورد علاقه‌ام در وب و مطالب وبلاگ‌ها، تماشای فیلم و انیمیشن‌های سینمایی، گوش دادن به رادیو، تماشای برنامه‌های مستند در تلویزیون، ماهی‌گیری، رفت و آمد و پیک‌نیک با خانواده و دوستان، و گاهی خرید و فروش ارزهای دیجیتال، و از علاقه‌مندی‌هایم نیز می‌توانم به ورزش و نرمش، طبیعت‌گردی و... اشاره کنم. پی‌نوشت: منظور از سرگرمی، کارهایی‌ست که انجام می‌دهم و منظور از علاقه‌مندی، کارهایی‌ست که دوست دارم انجام دهم!
بیوگرافی وبلاگی من
اوایلِ دهه‌ی هشتاد که تب و تاب وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی بالا بود، دنبال یک نام کاربری خوب و یک عنوان بامسما برای ثبت یک وبلاگ برای خودم بودم. به هر نام و عنوانی هم رضایت نمی‌دادم! نام کاربری مد نظرم Autumn که در پرشین‌بلاگ(اولین سرویس وبلاگ‌نویسی ایرانی) قبلاً توسط یک کاربر دیگر ثبت شده بود، در بلاگفای تازه راه‌اندازی شده، هنوز قابل ثبت بود. آن را ثبت و بعد از یادگیری مختصری از طراحی، یک قالب پاییزی برایش طراحی و فعالیتم را آغاز کردم. اسم وبلاگ و نام نویسنده را نیز «پاییز» گذاشتم. البته بعدها، نام نویسنده را به «مرد پاییزی» تغییر دادم. اوایل، پست‌ها و مطالبی که در وب نظرم را جلب می‌کردند را در وبلاگ بازنشر می‌کردم. اما بعدها به انعکاس شعر و ادبیات شاعران و نویسندگانِ مورد علاقه‌ام پرداختم. دوست داشتم ناشناس بمانم؛ و این موضوع به حدی برایم مهم بود که آن لحظه‌ای که احساس کردم احتمالاً یکی از دوستانم متوجه هویت واقعی نویسنده‌ی وبلاگ شده، تمامی پست‌ها و حتی نام کاربری وبلاگ را نیز حذف کردم! یکی از خواننده‌های وبلاگم که متوجه این موضوع شده بود، نام کاربری‌ام را ثبت و با درج یک پست در همان وبلاگ، به دنبال من می‌گشت. من نیز که بعد از گذشت چند روز، دیگر مطمئن شده بودم هویت واقعی‌ام در وبلاگ، پیش دوستم لو نرفته و احتمال لو رفتن آن فقط یک احساس اشتباه بوده، رمز وبلاگ را از دوست وبلاگ‌نویسم گرفته و دوباره شروع به فعالیت کردم. بعد از مدتی، سرور بلاگفا با مشکل مواجه شد و بخش عمده‌ی پست‌های اکثر وبلاگ‌ها که وبلاگ من نیز جزو آن‌ها بود، حذف شدند. دیگر برای ادامه‌ی وبلاگنویسی، دلسرد شده بودم. اما بعد از گذشت مدتی، دوباره علاقه‌مند به ادامه فعالیت شدم؛ البته این‌بار، دوست داشتم روزمره‌‌نویسی کنم. اما محدودیت در ابراز نظر و عقیده و متعاقباً خودسانسوری، آزاردهنده‌ترین موضوع و دغدغه‌ام شد. مگر می‌شد بدون سانسور و به صورت آزادانه عقاید و باورها و تحلیل‌های خود را درباره‌ی مسائل پیرامون، بدون در نظر گرفتن عواقبشان، در وبلاگ انعکاس داد؟! به عضویت و فعالیت در سرویس‌های وبلاگ‌نویسی خارجی فکر می‌کردم؛ اما مسدود شدن آن‌ها از طرف کارگروه فیلترینگ و مسائل و مشکلات مرتبط، مرا از این کار منصرف می‌کرد. اکنون بعد از گذشت سال‌ها از آن زمان، هنوز پست‌های دیگر وبلاگ‌ها را می‌خوانم و گاهی می‌آیم و به صفحه‌ی خالی وبلاگم خیره می‌شوم؛ سال‌هاست که از زمان ایجاد این وبلاگ می‌گذرد؛ آیا واقعاً می‌توانم و یا آیا اصلاً می‌شود نوشتن را دوباره آغاز کنم؟ نمی‌دانم!...