Radyo Madyo

آدم از یک جایی به بعد دیگر تهی می‌شود از تمامی تمناها و تقلاها...

More Time

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ 23:33

دومین روزی‌ست که اینستاگرام را باز نکرده‌ام. واتساپ را هم به خاطر اقتضاء شغلی چک کرده‌ام. حداقل در این دو روز، با حوصله‌ی بیشتری مطالبِ وبلاگ‌های مورد علاقه‌ام را خوانده‌ام. بازارِ کریپتو را بیشتر رصد کرده و برای دیدنِ دوره‌ی آموزشی که برای این منظور تهیه کرده‌ام نیز انرژی بیشتری داشته‌ام. فکر می‌کنم برای مطالعه‌ی کتاب هم وقت خواهم داشت؛ و حتی تماشای فیلم سینمایی؛ و گفتگوی بیشتر با همسرم و اختصاص زمانِ بیشتر برای پسرم.

هیچ

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۹/۰۵ 21:16

انسان همیشه مغرور
سرکش چو موج دریا
جان‌اش پر از ستاره
اما همیشه تنها
این عالم غریبی‌ست
انسان بدون انسان
پرهای‌وهو ولیکن
تنهاتر از بیابان...

Mythological Hall

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۸/۲۵ 22:1

گاهی در خیال‌ام در وسط یک تالار اساطیری بزرگ با سقفی بلند ایستاده‌ام! در یک فضای نیمه تاریک، تا چشم کار می‌کند فقط ستون‌های عظیم دیده می‌شوند و انتهای تالار در دوردست به تاریکی گراییده است...

WONDERLAND

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۸/۰۷ 22:55

دلم برای پسرکی که سال‌ها پیش در یکی از روزهای گرم و دلچسب تابستان، روی تخت فنری گوشه‌ی حیاط که درخت سیبی روی‌اش سایه انداخته بود، نشسته و کتابی را که از کتابخانه به امانت گرفته بود را با اشتیاقِ تمام، ورق میزد و می‌خواند، تنگ شده است... آشنایی با کتابخانه و دستیابی به هزاران عنوان کتاب، برایم به مثابه ورود به سرزمین عجایب بود!

تکرار تنهایی...

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۸/۰۶ 21:5

از بدی‌های زندگی مجردی، تنهایی طولانی مدتِ آن است. همان تنهایی که در کوتاه مدت، جذاب و لذت‌بخش بوده است! لذتی که با مکرر شدن‌اش، و این‌که فرد، هر شب بعد از رسیدن به خانه، با یک فضای تاریک و ساکت مواجه شده، در طولانی مدت به عذاب تبدیل می‌شود. شرایطی که گاهی فرد را از چرخاندنِ کلید در داخل قفل و باز کردنِ در، منصرف کرده است...

قرنِ بلاتکلیفی!

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۸/۰۴ 8:23

بیشترِ خانم‌ها آقایانِ دیکتاتور، سلطه‌گر، زورگو، کنترل‌گر و در کل، آقایان غالب را ترجیح می‌دهند؟! عجب!!!

پی‌نوشت:
بی‌توجه که می‌شویم، جذاب‌تریم؟! باز هم عجب!!!

پی‌نوشت2:
آیا این یعنی گورِ پدرِ دموکراسی در خانواده؟!

پی‌نوشت3:
ظاهراً آقایان بیشتر دوست دارند فاعل و خانم‌ها هم بیشتر دوست دارند مفعول باشند.
فاعل: کننده، تاثیرگذار، کنشگر، پوینده.
مفعول: شونده، تاثیرپذیر، کنشگیر، پوئیده.

تا دیروز وقتی هواپیما از مرز هوایی داخلی واردِ حریم هوایی خارجی می‌شد، حجاب‌ها برداشته می‌شدند؛ امروز وقتی هواپیما از مرز هوایی شهرستان واردِ حریم هوایی تهران می‌شود، حجاب‌ها برداشته می‌شوند.

تحریم محل کار!

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۷/۱۷ 12:30

گاهی یک کارمند خوب، مجبور می‌شود استعفاء دهد؛ و بعد از آن است که به اهمیت نقش او پی برده می‌شود! یعنی وقتی که دیگر کار از کار گذشته! زمانی که دیگر هم شخص بی‌کار شده، هم محل کار با مشکل مواجه شده است! وگرنه قبل از آن، کسی به خواسته‌ها و نیازهای‌اش اهمیت نمی‌دهد! هرچند بعداً یک کارمند دیگر، با حقوق و مزایای بیشتر(همان چیزی که کارمند قبلی درخواست‌اش را داشت، اما موافقت نمی‌شد) جای او را می‌گیرد؛ اما... بعد از خرابی بصره...!!!

پی‌نوشت:
گاهی مجبور می‌شویم کاری را انجام دهیم که حتی شاید در ظاهر به ضرر خودمان نیز هست؛ اما بعداً به این نتیجه می‌رسیم که کاش زودتر آن تصمیم را گرفته بودیم!

دندان و نان...

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۷/۱۶ 18:12

- شغلت چیه؟
+ هر روز سرِ یکی دو نفر کلاه می‌ذارم.
- ای بابا! چند تا بچه داری؟
+ یه دونه.
- بذار یکی دیگه هم بشه.
+ اوضاع اقتصادیم اجازه نمی‌ده.
- نترس؛ روزیِ بچه رو خدا می‌رسونه.
+ یعنی هر روز به جای یکی دو نفر، سرِ سه چهار نفر کلاه می‌ذارم؟
- ...

قضاءِ ضعیف!

Radyo Madyo ۱۴۰۳/۰۷/۱۵ 8:28

مواظب باشیم کلاه سرِمان نرود؛ عزم ماثری برای کوتاه کردن دست کلاه‌برداران وجود ندارد!

صفحه بعد صفحه قبل



در اين وبلاگ
در كل اينترنت
درباره من
متولد بهارِ 1358 هستم و همسرِ یک خانم متولد بهارِ 1364 و پدرِ یک پسرِ متولد تابستان 1395. شغل‌ام نمایندگی شرکت‌های حمل‌ونقل بین‌المللی و محل کارم منطقه آزاد و گمرک. از سرگرمی‌هایم می‌توانم به مطالعه‌ی کتاب و مجله و همچنین خواندن مطالب مورد علاقه‌ام در وب و مطالب وبلاگ‌ها، تماشای فیلم و انیمیشن‌های سینمایی، گوش دادن به رادیو، تماشای برنامه‌های مستند در تلویزیون، ماهی‌گیری، رفت و آمد و پیک‌نیک با خانواده و دوستان، و گاهی خرید و فروش ارزهای دیجیتال، و از علاقه‌مندی‌هایم نیز می‌توانم به ورزش و نرمش، طبیعت‌گردی و... اشاره کنم. پی‌نوشت: منظور از سرگرمی، کارهایی‌ست که انجام می‌دهم و منظور از علاقه‌مندی، کارهایی‌ست که دوست دارم انجام دهم!
بیوگرافی وبلاگی من
اوایلِ دهه‌ی هشتاد که تب و تاب وبلاگ‌نویسی و وبلاگ‌خوانی بالا بود، دنبال یک نام کاربری خوب و یک عنوان بامسما برای ثبت یک وبلاگ برای خودم بودم. به هر نام و عنوانی هم رضایت نمی‌دادم! نام کاربری مد نظرم Autumn که در پرشین‌بلاگ(اولین سرویس وبلاگ‌نویسی ایرانی) قبلاً توسط یک کاربر دیگر ثبت شده بود، در بلاگفای تازه راه‌اندازی شده، هنوز قابل ثبت بود. آن را ثبت و بعد از یادگیری مختصری از طراحی، یک قالب پاییزی برایش طراحی و فعالیتم را آغاز کردم. اسم وبلاگ و نام نویسنده را نیز «پاییز» گذاشتم. البته بعدها، نام نویسنده را به «مرد پاییزی» تغییر دادم. اوایل، پست‌ها و مطالبی که در وب نظرم را جلب می‌کردند را در وبلاگ بازنشر می‌کردم. اما بعدها به انعکاس شعر و ادبیات شاعران و نویسندگانِ مورد علاقه‌ام پرداختم. دوست داشتم ناشناس بمانم؛ و این موضوع به حدی برایم مهم بود که آن لحظه‌ای که احساس کردم احتمالاً یکی از دوستانم متوجه هویت واقعی نویسنده‌ی وبلاگ شده، تمامی پست‌ها و حتی نام کاربری وبلاگ را نیز حذف کردم! یکی از خواننده‌های وبلاگم که متوجه این موضوع شده بود، نام کاربری‌ام را ثبت و با درج یک پست در همان وبلاگ، به دنبال من می‌گشت. من نیز که بعد از گذشت چند روز، دیگر مطمئن شده بودم هویت واقعی‌ام در وبلاگ، پیش دوستم لو نرفته و احتمال لو رفتن آن فقط یک احساس اشتباه بوده، رمز وبلاگ را از دوست وبلاگ‌نویسم گرفته و دوباره شروع به فعالیت کردم. بعد از مدتی، سرور بلاگفا با مشکل مواجه شد و بخش عمده‌ی پست‌های اکثر وبلاگ‌ها که وبلاگ من نیز جزو آن‌ها بود، حذف شدند. دیگر برای ادامه‌ی وبلاگنویسی، دلسرد شده بودم. اما بعد از گذشت مدتی، دوباره علاقه‌مند به ادامه فعالیت شدم؛ البته این‌بار، دوست داشتم روزمره‌‌نویسی کنم. اما محدودیت در ابراز نظر و عقیده و متعاقباً خودسانسوری، آزاردهنده‌ترین موضوع و دغدغه‌ام شد. مگر می‌شد بدون سانسور و به صورت آزادانه عقاید و باورها و تحلیل‌های خود را درباره‌ی مسائل پیرامون، بدون در نظر گرفتن عواقبشان، در وبلاگ انعکاس داد؟! به عضویت و فعالیت در سرویس‌های وبلاگ‌نویسی خارجی فکر می‌کردم؛ اما مسدود شدن آن‌ها از طرف کارگروه فیلترینگ و مسائل و مشکلات مرتبط، مرا از این کار منصرف می‌کرد. اکنون بعد از گذشت سال‌ها از آن زمان، هنوز پست‌های دیگر وبلاگ‌ها را می‌خوانم و گاهی می‌آیم و به صفحه‌ی خالی وبلاگم خیره می‌شوم؛ سال‌هاست که از زمان ایجاد این وبلاگ می‌گذرد؛ آیا واقعاً می‌توانم و یا آیا اصلاً می‌شود نوشتن را دوباره آغاز کنم؟ نمی‌دانم!...